۱۴۰۳ اسفند ۱۶, پنجشنبه

حمیده زارعی

🔴 روایت «حمیده زراعی» از دادسرای رشت و زندان لاکان - چه بر من گذشت؟ «زندان لاکان یک شکنجه گاه تمام‌عیار است»

حمیده زارعی:
 روز دوشنبه ۱۵ بهمن، زمانی که برای اعلام حضور به دادسرای انقلاب رشت مراجعه کردم، هنگام خروج، سرباز مسئول نگهداری تلفن‌های همراه، بدون هیچ توضیحی از تحویل گوشی‌ام خودداری کرد. وقتی معترض شدم، گفت: «رئیس حفاظت دادسرا، ابراهیم رمضانعلی رسولی، دستور داده که گوشی این خانم را تحویل ندهید.» این در حالی بود که در مدت حضورم در دادسرا، بارها از سوی مأموران و کارکنان به دلیل پوششم مورد آزار و توهین قرار گرفتم.

وقتی برای اعتراض و پیگیری موضوع، به دفتر معاون دادستان رفتم و درخواست کردم که شکایتی علیه این برخورد ثبت شود، ناگهان رئیس حفاظت (ابراهیم رمضانعلی رسولی) به همراه یکی دیگر از کارکنان مرد دادسرا به طرز وحشیانه و غیرانسانی مرا روی میز دادستان خواباندند و به دست‌ها و پاهایم دستبند و پابند زدند، به شکلی که مچ دست‌هایم آسیب دید و کبودی‌های شدیدی در دستان و مچ پاهایم ایجاد شد.

پس از انتقال به زندان، مددکار زندان (منیر شکری) بلافاصله دستور داد مرا به سلول انفرادی منتقل کنند. به دلیل شرایط غیربهداشتی و غیرانسانی آن سلول، از رفتن امتناع کردم. در واکنش، وی دستور داد سه زندانی از بند عمومی مرا به هر نحوی به سلول ببرند. آنها هنگامی که با مقاومت من مواجه شدند، با کشیدن موهایم و حتی قرار دادن یکی از انگشتانم لای در سلول، مرا به داخل انداختند. در تمام این مدت، زندانبان‌ها تنها نظاره‌گر بودند و با لبخندی از سر رضایت، این خشونت را تماشا می‌کردند. در نهایت، منیر شکری جمله‌ای گفت که هرگز فراموش نخواهم کرد:
«بذارید مثل سگ اونجا بمیره، یه سگ کمتر، بهتر.»

پس از چند روز حبس در انفرادی، بازپرس پرونده (اردشیر خادم) دستور بستری کردن مرا در بیمارستان روانی صادر کرد؛ اقدامی آشنا که رژیم بارها علیه مخالفانش انجام داده تا سلامت روان آن‌ها را زیر سوال ببرد. این بار اما پزشکان بیمارستان از اجرای این دستور سر باز زدند و با بستری‌شدن مخالفت کردند.

در طول یک ماهی که در آن زندان بودم، شاهد شکنجه‌های روحی، روانی و جسمی بسیاری بودم. نمونه‌های آن تنها بخشی از جهنمی است که جمهوری اسلامی برای زندانیان تدارک دیده:

بارها دعواهای خشونت‌بار بین زندانیان بند عمومی رخ می‌داد و زندانبان‌ها حتی برای جدا کردن آن‌ها اقدامی نمی‌کردند. درها را باز نمی‌کردند و زندانیان مجبور بودند خودشان دعواها را پایان دهند.

یک زندانی را برای «تنبیه»، با دستان آویزان، ساعت‌ها به بالای در سلول بستند. زمانی دست‌هایش را باز کردند که از شدت درد و فشار، از حال رفت و بیهوش روی زمین افتاد.

در ماه رمضان، زندانیان به اجبار مجبور به روزه‌داری شدند، حتی بیمارانی که روزه گرفتن برایشان خطرناک بود. برای جلوگیری از خوردن چای یا آب جوش، تمام فلاکس‌های چای را از بندها جمع کردند.

در بند کانون (محل نگهداری برخی زندانیان سیاسی)، فردی با بیماری جسمی شدید و نیازمند مراقبت دائم و سوند و نگهداری در بیمارستان، در شرایط کاملاً غیربهداشتی نگهداری می‌شود و باعث آلوده‌شدن محیط بند کانون شده است. بارها زندانیان سیاسی تحصن کردند، اما زندان کوچک‌ترین اقدامی برای انتقال یا درمان این فرد نکرده است.

غذای غیرقابل خوردن، نبود آشپزخانه مناسب، محیط تنش‌زا، نبود درمانگاه مجهز، و بی‌توجهی کامل به سلامت جسمی و روحی زندانیان، بخشی از واقعیت‌های روزمره این زندان است که برای مسئولان زندان نسبت بی‌اهمیت بوده و راه حلی برای این مشکلات ارائه نمی‌دهند.

اینجا را به خاطر شرایط اسفبارش «تبعیدگاه لاکان» می‌نامند، اما حقیقت این است که حتی نام «تبعیدگاه» هم برای توصیف این جهنم، مناسب نیست. اینجا یک شکنجه‌گاه تمام‌عیار است.

📡 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

🔴 فاجعه در بندرعباس؛ تنها یک حادثه نبود!

🔴 فاجعه در بندرعباس؛ تنها یک حادثه نبود!  از پلاسکو و متروپل تا انفجار بندر رجایی، زنجیره‌ای از فجایع ملی در ایران تحت سلطه‌ی حکومت آخوندی ...